الــهـــــی!
با خاطری خسته دلی به توبسته دست از غیر تو شسته
در انتظار رحمتت نشسته ام
بدهی کریمی ندهی حکیمی بخوانی شاکرم برانی صابرم
الــهـــــی!
احوالم چنانست که میدانی اعمالم چنین است که میبینی
نه پای گریز دارم ونه زبان ستیز
الــهـــــی!
مشت خاکی را چه شاید واز اوچه برآید وبا او چه باید...!
دستم گیر
یا ارحم الراحمین
ای کاش تنها یک نفر در این دنیا مرا یاری کند...
ای کاش می تونستم با کسی درد دل کنم تا بگویم...
من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کنم...
تا بداند غم شبهایم را... تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را...
قانون دنیا تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق است...
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست
...
خیلی سخت است
مرد بودن یعنی باهاتم تا دم آخر
زندگی یعنی مردد بودن بین مرد بودن یا مردد بودن
و مردانگی یعنی عاشق بودن وعاشقی یعنی باهاتم تا دم آخر
و در دو راهی زندگی راه مردانگی یعنی مسافر جادهء سرخ عشق بودن
زندگــی امتحان عشق است و نامردی یعنی در این امتحان مردود بــودن
و نامردی چیزی جز بی وفایی نیست و نامرد کسی جز رفیق نیمه راه نیست
اشك گونه هایم را پاك كن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه كنم ...
خسته شدم بس كه...
تنها گریه كردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس كه تنها ایستادم
هوا سنگین بود... نفسهایم به سختی بالا می اومد
دل آسمان هم مانند دل من گرفته بود
کاش بغض اسمان بترکد تا مثل بغض من آزارش ندهد
دلش پر بود داشت میگریید...
انگار از همه گلایه داشت میخواست خودرا خالی کند
خوش به حال آسمان خود را چه راحت خالی میکند
چه راحت میگرید و چه راحت آرام میشود
کاش چشمانم اسمانی بود
ممنونم از لطفتون
مسجدالحرامهمانخانهخداستشیطانبههمهجاهمنفوذکند بهخانهخدانمیتونهنفوذکنهپسچگونهپیامبردرحینعبادتشیطانراانجادید واللهوباللهاینبیحرمتیاستبهاسلاموخانهخدا...گرچهمیدانمنیتتانخیربودنهعمدی
سلام بزرگوار....پاینده باشی..........
سلام داداش علی گل
خوشحالم که باز به روز شدی..خوش اومدی
کبریتـهای سـوخته هـــم ،
روزی درختــهای شـادابی بـوده اند..
مثل مـا ،
که روزگـاری
می خنـدیدیـم
قبـل از اینـکه عـشق روشنـمان کنـد
آشناهای غریب همیشه زیادند
آشناهایی که میایند و میروند
آشناهایی که برای ما آشنایند
ولی ما برای آنها...
نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود
که همه روزی
آشنای غریب میشوند
یکی هست ولی نیست
یکی نیست ولی هست
لبخند می زنم
فنجانی از قهوه را به قفل دهانم نزدیک می کنم
داغی دیواره ی فنجان گرمای دستم می شود
لب باز میکنم . های نفسم را بر فـنجان قهوه می ریزم
یادت هست ؟
همیشه می گفتی فنجان قهوه ای که از دستان من می گیری طعم دیگری دارد
یاد تـــو شیرین است
دیگر قند نمی خواهم
چه لذتی دارد فنجان قهوه و یاد تو ؟!
279160 بازدید
163 بازدید امروز
64 بازدید دیروز
500 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian