دو دوست برای تفریح به ییلاق های خارج از شهر رفتند. در بین راه بر سر زمان استراحت اختلاف نظر پیدا کردند و یکی از آن ها در اثر عصبانیت بر روی دیگری سیلی محکمی زد.
ای که می پرسی نشان عشق چیست!
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی دل سپردن بهر دوست
عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی همچو لیلاخون شدن
یا همچومجنون راهی صحراشدن
عشق یعنی تیشه فرهادها
عشق یعنی عالم فریادها
عشق یعنی زخم کوه بیستون
عشق یعنی ماندگاری در جنون
سلام ای غروب غريبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه هاي جدايی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ اي شعر شبهاي روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبي روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشين هميشه
خداحافظ اي داغ بر دل نشسته
تو تنها نمي مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را مي سپارم به مينای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دريا
اگر شب نشينم اگر شب شکسته
تو را مي سپارم به رويای فردا
به شب مي سپارم تو را تا نسوزد
به دل مي سپارم تو را تا نميرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار اين صدا را نگيرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سايه سار هميشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار هميشه