عشق بیداد من باختن یعنی لحظه عشق جان سرزمین یعنی یعنی زندگی پاک من عشق لیلی و قمار مجنون در عشق یعنی ... شدن ساختن عشق دل یعنی كلبه وامق و یعنی عذرا عشق شدن من عشق فردای یعنی كودك مسجد یعنی الاقصی عشق من
عشق آمیختن افروختن یعنی به هم عشق سوختن چشمهای یكجا یعنی كردن پر ز و غم دردهای گریه خون/ درد بیشمار
عشق من یعنی الاسرار كلبه مخزن اسرار یعنی امشب میخواهم از تو بگویما بی آنکه در جستجوی واژگانی همچون اه و خورشید و ستارگان باشم نه گل و نه نسیم و نه دشت و نه صحرا هیچ کدام زیبایی یک نگاه تو را هم ندارند میخواهم تو را صدا بزنم با ساده ترین کلمات اما هیچ کلمه یا جمله ای توان وصف گوشه ای از زیبایی تو را هم ندارد ناتوانی از من و قلمی که در دستانم میفشارم نیست این زیبایی توست که به حد کمال رسیده و آسمان با آن همه عظمت از روی حسودی میگرید درختان در برابر قد رعنای تو برگهای خود را به نشانه ی تسلیم بر روی خاک میریزند و گلها بعد از شکوفه زدن و کلی غرور در میابند که حرفی برای گفتن ندارند و بی صدا خاموش میشوند ابر ها در تلاشند تا گوشه ای از برق نگاهت را به تصویر بکشند اما رعد برق را چه سود گه گذراست و برق نگاه تو ﭘایدار هر کس در آرزوی خود قدم میزند و به شهر آرزوهای خود سفر میکند ولی آرزوها و رویاهای من به واقعیت تبدیل شده است! اشک های شوق از گوشه ی چشمانم سرازیر میشوند و هر قطرهای اشک عاشقانه اسم م را صدا میزنند حال به آسمان و زمین و ماه وستاره و شبنم و گل و باغ و درخت و دشت و صحرا میخندم و تنها تو را بهانه ی این شادی های خود میدانم و اگر تو را نداشته باشم سر افکنده و خارم و امید به زندگی را در برابر این همه حقارت از دست میدهم واگر سراسر وجودم زبان باشد یکسره خواهد گفت دوستت دارم.دوستت دارم.دوستت دارم تو را از بین صدها گل جدا کردم تو سینه جشن عشقرو به پا کردم برای نقطه ی پایان تنهایی تو تنها اسمی بودی که صدا کردم عشق من عشق بگو از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن از فاصله ها که شاید برای همیشه دستانت را از من دریغ کند می ترسم از وحشی نگاه تو که پرسشگرانه وجودم را می کاود می ترسم که بدانی دیوانه وار دوستت دارم می ترسم از لحظه های پی در پی که شاید قرار است بی حضور تو بگذرند می ترسم از آینه که همواره غربت چشمان گریانم را به من طعنه می زند می ترسم...
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده
خدا مهربونی کرد تو رو سپرد دست خودم
دستتو گرفتم و فهمیدم که عاشقت شدم
تو نمیومدی پیشم من عاشق کی میشدم
به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام من از این بابت که عاشقتم خوشحالم عشقم..
تو را هيچگاه نمی توانم از زندگیم پاک کنم، چون تو پاک هستی! می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هايم برای هميشه ماندگار می شوی و وقتی که نيستی بی رنگی روزهايم را با مداد رنگی های يادت رنگ می زنم!!!
تحمل کردن زیباست....اگر قرار باشد روزی به تو برسم! با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیابـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی !خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام �تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :دوستت دارمــ خاص ترین مخـاطب خـاص دنیـا !تا دیروز � هرچه می نوشتم عاشقانه بود !از امروز �هرچه بنویسم صادقانه است !عاشقانه دوستت دارم �عشقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــم چقدر دير رسيدي منتظرتــــــــــــــــــــــــم تا سحر چشم تو در خواب ولي به تما شاي تو من بيدارم به سفر بايد رفت من ولي منتظر حادثه ي ديدارم همسفر پشت سر من اشك مريز من براي شب تنهائي تو گل شب بو گل سرخ قاصدك مي چينم تا بيائي به كنارم هر روز من برايت گلي از باغ خدا خواهم چيد چيست دلتنگي تو؟ روز ديدار كه از راه رسد! بين صدها گل شب بو .گل سرخ! من تو را خواهم يافت من تو را خواهم ديد خدایی دارم در آسمان با تمام وجود می پرستمش ستایش اش می کنم می خوانمش .... دوستش دارم....... و خدایی دارم در زمین ...انتظارش را می کشم به شوق دیدارش اشک می ریزم و ثانیه ها را سپری می کنم خدای زمینی من تویی آنقدر دوستت دارم که هیچ چیز مقدارش را نمی داند....... خدای آسمانی من ای خالق خدای زمینیم این بهترین آفریده ی زمینی را هیچوقت از من مگیر.. دوستت دارم نه به اندازه ای که فکر می کنی عاشقت هستم نه به اندازه ای که احساست آن را بیان می کند... دوستت دارم فقط به اندازه ای که خدای آسمانیم می داند...... چند خطی باز برای اینکه بدونی به یادتمبيا اي روياي قشنگ، بيا تا به همه نشان بدهيم که رويا را فقط در عالم خواب نميشود زيارت کرد، بيا تا به همه ثابت کنيم که ميتوان به روياها هر چقدر هم دور، دست يافت... بيا تا دست در دست هم فرياد بزنيم که عاشق هستيم و عشق زيباست و عشق هنوز هم وجود دارد... ميخواهم رازي را با تو در ميان بگزارم:هيچ ميدانستي اي نازنين من قبل از تو عاشق باران بودم؟ و هيچ خبر داري که وقتي عاشق تو شدم باران هم زيباتر شد؟؟ وقتي آسمان ناگهان خشمگين ميشود و صورت مهربانش سياه ميگردد و ناگهان بغضي که روزهايي بسيار تحمل کرده، ميشکند، من هم بيرون ميروم و آسمان به ديدن من ميايد و دستهايم را در دستهايش ميگيرد و ميگويد که باز هم خبري براي من دارد. و من گوش ميکنم، ساکت و بي صدا... و او همچنان درد دل ميکند و ناگهان غرشي ميکند و به يادم مياندازد که �اي ديوانه تو هم خود عاشقي پس چرا برايت تعريف کنم؟ تو خوب ميفهمي چه ميکشم...� آنگاه است که من هم بي امان گريه را سر ميدهم و با تکان دادن سر زمزمه ميکنم:�ميفهمم، ميفهمم...� و همچنان من و آسمان در آغوش هم ميگرييم... و آسمان بار ديگر باز بانگ بلند ميکند که:� بيا به من قول بده که وقتي به دلداده و شيفته ات رسيدي، مرا فراموش نکني...� و من قول دادم... شاهزاده من بدان که هر بار آسمان غمي داشت و به گريه افتاد من هم گريه خواهم کرد... پس به امید آن روز در انتظار باران می نشینم تا شاید روزی در پس این انتظار خبری از آشنایی آسمان باشد..................مواظب خودت باش عشقم |
جنگل سبز چشمانت
هیاهوی آهوی چموشی را به دستم داد،
تا ورق ورق از تو بنویسم...
و در بیشه زار آغوشت
سرمست از شهد لبانت،
بغل بغل واژه های معطر عشق را،بچینم...
به پایت ریزم
و تاجی از میخک های احساس،
بر پیچکِ زلف مُشکینت بگذارم
نبض سرانگشتانم از واژه ی "تو"
چقدر دلم برای بچگی ها تنگ است ..
مثل آن روز ها موهایم را شانه کنم
کمی لی لی کنم و
هرجایی که دلم رنجید
فریاد بزنم :من بازی نمیکنم ..
سلام سلام هزار سلام سلاااااااااااااااام بردوستان خووووووووووووبم که کامنت گذاشتند
خواهر گلم
si خاااانم ممنونم ار نگاه بسیار زیبات
خواهر مهربانم معصومه عزیزم ایشالله همیشه پایدار باشی
بهار عزیز شما هم مانا باشی
خواهر گلم فاطیما خانم
الهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
مردن وگم شدن ازماست نه ازفاصله ها مشكل ازطاقت دلهاست نه ازفاصله ها
دل ازاينهاستکه تنهاست نه ازفاصله ها
گرچه ديگرهمه جامرزجدايى شده است
خدايا!
من دلم قرصه!
كسی غير از تو با من نيست
خيالت از زمين راحت، كه حتی روز روشن نيست
كسی اينجا نميبينه، كه دنيا زير چشماته
يه عمره يادمون رفته، زمين دار مكافاته
فراموشم شده گاهی، كه اين پايين چه ها كردم
كه روزی بايد از اينجا، بازم پيش تو برگردم
خدايا وقت برگشتن، يه كم با من مدارا كن
شنيدم گرمه آغوشت
اگه ميشه منم جا كن...
هزارآرزوي بشردرمقابل يك
"تقديرالهي"
محكوم به فناست
آرزودارم
خدابهترين تقديرهارابرايت رقم بزند
.. و در تابستان آن دهقان سالخورده میگوید،
ما زیبایی را دیده ایم که با برگهای پاییزی رقصان به زمین می آید، گیسوی او،
برف و بوران را مشاهده کرده ایم ..
دلــــم جاده ای می خواهد
که ببرد مـــرا
و برنگرداند هــرگز...
می لـــــرزم ...
ســرد بود آب پاکـــی که روی دســـتانم ریــختی
هر کجای دنیا میخواهی باش
من احساسم را
با همین دست نوشته ها
به قـــــــــــلبت مـــــی رسانم
کنارم که هست
خیابان ها از ماهیت می افتند
رسیدنی در کار نی
شانه به شانه مقصدم قدم میزنم
از دلتنگيت کجا فرار کنم ؟ کجايي که هيچ چيزي قشنگتر از تماشاي تو نيست ؟
معمار هيجان
کجا بروم که صداي آمدنت را بشنوم ؟
کجا بايستم که راه رفتنت را ببينم ؟
کجا بخوابم که صداي نفسهات بيايد ؟
کجا بچرخم که در آغوش تو پيدا شوم ؟
کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوي ؟
کجايي ؟
کجا بميرم
که با بوسههاي تو چشم باز کنم ؟
کجايي ؟
بیا برویم قدم بزنیم
توی خیابانهای خالی ازعشق
با هم که باشیم
بوسه و باران حتما خودشان را می رسانند ...
سر بر سينهام بگذار مرگ پايان رنج هاست
با تپشهاي قلبم آرزوهايت را شماره کن
رشتههاي سپيد مويم
ردِ رنجهايي است که زندگيام را سياه کرد
با اين همه در سرزميني که
هرگز هيچکس تابوت عشق را
بر شانههاي من نخواهد ديد.
http://www.axopic.com/do.php?imgf=1399037503371.jpg
279209 بازدید
48 بازدید امروز
164 بازدید دیروز
421 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian